منتخبی از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 274
رگ ترکی-تعصب نژادی
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند
دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
دُنگی-دانگی
تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن
اله و بله(چنین و چنان)
خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن
ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن
جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
دبنگ-احمق-کودن
حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند
این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن
دان-دانه-چینه
آهوی مانده گرفتن-بیانصافی کردن-عاجزکشی کردن
پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن
چنبره زدن-حلقه زدن
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
مال دنیا
دست و پا کردن-فراهم آوردن
زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
استکانی زدن-میخوارگی اندکی کردن
چُغُل-سخن چین
ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ
با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی
آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
پُخت کردن-پختن
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن
دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن
زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن
ددر برو-نانجیب-زن بدکاره
دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن
دلقک-شخص مسخره
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
آتشِ تر(شراب، لب معشوق)
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه
اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن
زبان نفهم-کودن-بی شعور
بد زبان- بد دهن
دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار
این خاکدان(دنیا)
جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند
زُل زُل-نگاه کردن زل زدن
دست باف-بافته با دست
جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد
چل ستون-شبستان مسجد
چله ی تابستان-گرمای سخت
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی
تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
از جنس چیزی بودن
بپا-مواظب باش-متوجه باش
حدمتکار-مستخدم
چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن
خانم-زن بدکاره-هرزه
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
چِخ کردن-راندن سگ
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
از خدا بیخبر(ظالم، نابهکار)
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن
بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
خوشگلک-با خوشگلی اندک
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
الدنگ-بیکاره-مفتخور-بیغیرت
دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند
آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)
تلق و تولوق-صدای ناهنجار
دوا قرمز-پرمنگنات
از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
درز را آب دادن-از راه به در شدن
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
دور از شما ب-لانسبت
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن
خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
حبف و میل-ریخت و پاش
چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
پادگان-سربازخانه
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری
چغندر پخته-لبو
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
برادر زاده-فرزند برادر
دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد
پشت بام-سقف بیرونی بام
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
دور تا دور-گرداگرد-اطراف
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن
زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن
ادرار کوچک-شاش
پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او
تر دماغ-سرحال-شنگول
ژاکت-کت بافته شده از کاموا
آی زرشک(آی زکی)
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است
تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
جُربزه-قدرت-توانایی
پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود
تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن
به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
اوا خواهر(مرد زننما، مردی که علائق زنانه دارد)
چنبره زدن-حلقه زدن
تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت
خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست
دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن
پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن
جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
چریدن-راه افتادن کار و کاسبی
خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن
دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور
خوش منظره-خوش نما-زیبا
تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست-از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد
چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه
آب نخوردن چشم(امید نداشتن)
چَرس-حشیش-گرد-بنگ
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
انگشت کردن(انگشت رساندن)
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن
الابختکی-اتفاقی-تصادفی
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)
چقال-مهمل بقال
زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف
بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
تخم شر-مردم آزار- شرور
خاطر داشتن-به یاد داشتن
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.
از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن
آبجی خاکانداز(زن فضول و خبرچین)
رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن
با خدا-خداشناس-مومن
آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)
خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن
حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم
ازرق شامی-اخمو-ترشرو
آب تاختن-پیشاب کردن
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
چینه کشی-شغل چینه کش
خاله خرسه-دوست نادان
ریز-خرد-کوچک
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
حسرت به دلی-آرزومندی شدید
راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن
دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن
چتری-به شکل نیم دایره-قوسی
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
پا بَد-بد قدم
د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
از زمین سبز شدن(ناگهان و بیخبر پدیدار شدن، بهطور غیرمنتظره حاضر شدن)
تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت
چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
دان-دانه-چینه
زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید
جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند
پر بدک-خیلی بد
راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت
حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند
بازرسی-بررسی و کنترل
زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
از چپ و راست-از همه سو-از همه جا
دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن
آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب
حق نشناس-نا سپاس
زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
خاطر جمع-مطمئن
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
تریت- تلیت
دل رحم-مهربان
بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر
روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن
جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی
تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی
دست مزد-اجرت-مزد کار
زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند
خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
تخم نابسمل لا-حرام زاده
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم
حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
دست انداز-ناهمواری راه و جاده
داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال
از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری
تمدن داشتن-دارای تربیت بودن
روکاری-کار روی بنا یا چیزی
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن
به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد
حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز
پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار
ذلیل مرده-ذلیل شده
به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن
چراغ الله-نگا. چراغ
زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن
داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن
بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن
احدالناس(کسی، فردی)
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی
چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری
خر بی یال و دم-احمق-نادان
دزدی گرگی-دله دزدی
خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
آهن کهنه به حلوا دادن(معاملهی پرسود کردن)
پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن
آینهی دست-تیغ و خنجر
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
آش دهنسوز-هر چیز مطلوب و پسندیده
تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال
حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب
حرف-سخن-گفتار-کلام
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن
انگشتر پا(چیز بیارزش)
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است
خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن
دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن
روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است
پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن
تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان
چش شده ؟-او را چه شده است ؟
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست
انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بیمهری قرار گرفتن)
پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه
رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش
دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده
دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
پشه زدن-نیش زدن پشه
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
پینه کردن- پینه بستن
ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن
آب دندان خوردن-حسرت خوردن
حَرَج-مسئولیت-تکلیف
خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب
بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن
خریت-نادانی-حماقت
تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن
چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن
بی چیز-تهی دست-فقیر
در زدن-کوبیدن در خانه
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
پشتی-بالش-حمایت
چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز
آلامد(باب روز، بهرسم معمول)
دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن
پَس-ناجور-خراب
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
آی زرشک-آی زکی
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
خواب و خوراک-خورد و خواب
بله قربان گو-چاپلوس-متملق
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
بی ریخت-زشت-بد ترکیب
زیر دادن-با کسره خواندن حرفی
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
آل-موجودات افسانهای مانند جن و غول
آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن
چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
جور-هم طراز-اخت-هم زبان
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
بُراق-خشمگین-عصبانی
روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند
حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن
خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد
جا نیاوردن-کسی را نشناختن
به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن
حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن
رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن
چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن
آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام
چوروک خوردن-چین برداشتن
چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها
تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید
زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن
زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
راست روده شدن-اسهال گرفتن
بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی
چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن
خدا به رد-در پناه خدا
از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند
زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن
ته آواز-صدای نسبتن خوب
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن
حرف شنو-سر به را-مطیع
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
آلکلی-معتاد به الکل
جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
پا بَد-بد قدم
تب و تاب-سوز و گداز
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن
حمامی-گرمابه دار
چغاله بادام-بادام نارس
خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
پشم علیشاه-درویش بی قدر
پارو-زن پیر
به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی
خیک محمد-آدم چاق و فربه
تا-توانایی
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
از قرار-ظاهرن-آنطور که پیدا است
دو شاخ-دارای دو شقه
دزدی گرگی-دله دزدی
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن
پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
چَخ چَخ-عیش و عشرت
تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ
تردستی-مهارت-شعبده بازی
راست رو-رو به رو-مقابل
بیسار-فلان
خالی بند-چاخان-دروغ گو
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
پول خرد-پول سکه ای
خام عقلی-حماقت-دیوانگی
جگر-عزیز-عزیز دلم
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد
زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد
از مخ معاف بودن-دیوانه بودن
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
از زبان افتادن-لال شدن
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن
باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر
بی جا-نامناسب-بی مورد
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
درد دل-غم و اندوه درونی
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی
از خر افتادن-نابود شدن-مردن
از خر افتادن(نابود شدن، مردن)
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن
از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن)
تلق و تولوق-صدای ناهنجار
پاتال-سالخورده-پیر
بکن نکن-امر و نهی
چرمی-از جنس چرم
از زبان افتادن(لال شدن)
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند
پیش کردن گربه-راندن گربه
خاطره-یادگار
خونین و مالین-زخمی-خونی شده
تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی
دست آموز-تربیت شده-آموخته
دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن
از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)
ازدسترفته(عاشق)
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
اسبابکشی(نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر)
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی
از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
زهرمار خان-ترش رو-اخمو
زیرش زدن-زیر چیزی زدن
پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
حبه ی انگور-دانه ی انگور
دو رگه-از دو نژاد محتلف
زنیکه-زنکه
چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن
خیط کردن-نگا. خیت کردن
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
دود گرفتن-پُک زدن
پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن
رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی
دست مزد-اجرت-مزد کار
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
زیر جلی-پنهانی-آهسته
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن
پول چای دادن-انعام دادن
بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن
دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن
دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن
پشه کوره-پشه ی ریز
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند
تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
پیه سوز- پی سوز
حق شناس-سپاس گزار
از قرار-ظاهرن-آنطور که پیدا است
آهو چشم-معشوق-شاهد
با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد
دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن
رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار
استخوانفروش(ستایشگر آبا و اجداد)
جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی
خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن
دور برد-دارای برد زیاد
جلز و ولز-سوز و گداز
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام
چار سر-حرف مفت-متلک
آتشپاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب
تا-لنگه-همتا
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک
حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه
روده درازی-پرحرفی-وراجی
دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد
به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن
چیله جمع کردن-گردآوردن چیله
ذلیلشده
تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون
دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
با متانت-با وقار
از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن
آینهی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن
خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
بز دل-ترسو
خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن
چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
انداختنی(جنس نامرغوب)
دست و بال-دور و بر-اطراف
داو-نوبت بازی
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن
تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن
خودفروش-فاحشه-خائن
روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت
دستک-دفتر حساب
اُزبَک-بیریخت-ژولیده-ازخودراضی
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
پیش کسوتی-قدمت و برتری
خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
بازداشتگاه-زندان موقت
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
خربان-صاحب خر-خرکچی
پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
از بیکاری مگس پراندن-بیکار و بدون سرگرمی ماندن
انسان بودن(شریف و درست بودن)
دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
با کسی بحث و مجادله کردن
آب آتش زده(اشک)
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی
راپرتچی-گزارش دهنده
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
تپل-چاق-گوشت آلود
حق-باج سبیل-رشوه
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)
زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
جاده کوبی-راه صاف کردن
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
اقلکم-دستکم-لااقل
بند کردن-محکم کردن
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
چانه لغ-نگا. چانه شل
خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن
دو لبه-دارای لب کلفت
دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن
حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی
خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
بَهمان-فلان
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمیتوان-مدارا کردن
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن
خرده خرجی-خرج های اندک
آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن
چهار چوب-محدوده-قاب
دیر کردن-تاخیر کردن
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن
ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد
دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون
تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی