کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 271
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)
آواز کوچهباغی(آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است)
پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت
دولاب-گنجه-کمد-قفسه
دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
دنیا آمدن-زاده شدن
خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن
آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئهای ترتیب دادن
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است
بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان
در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن
زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
جمع و جور-منظم و مرتب
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد
چروک خوردن-نگا. چروک افتادن
پر رو-بی شرم-وقیح-دریده
اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)
آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن
زائو-زنی که زاییده و در بستر است
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش
دو به دو-دو تا دو تا
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)
دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد
تپل مپل-چاق و چله
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن
اروای ننهات-ارواح بابات
باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه
دندان شکن-قاطع-محکم
چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب
درگذشت-مرگ
افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست
چنار امام زاده صالح-متلک بد
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند
دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری
از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
حرف-سخن-گفتار-کلام
اشکالتراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است
چو-شایعه
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
الفرار-گریز-بگریز !
خنگ-نادان-ابله-کودن
خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد
به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن
پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی
زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی
بی مناسبت-نابجا-نامربوط
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
اخم و تخم-ترشرویی-کجخلقی
از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن
دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن
چشم دریده-خیره-درآمده
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی
اسیر خاک(مرده، تنپرور)
دستی-به عمد-از روی تعمد
زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب
باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن
بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن
پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن
ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان
آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر
خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج
چای کار-کشت کننده ی چای
جاگرم کردن-در جایی ماندن
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن
دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
تارتنک-عنکبوت-کارتنک
چِخه-نگا. چِخ
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن
دبه-ظرف-کوزه
جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه
ازخودراضی-متکبر-خود پسند
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
احوال گرفتن-جویای حال شدن
آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)
پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته
پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن
چوبدار-گله دار-گوسفند دار
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق
درب و داغان شدن
دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن
چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن
پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا
تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن
خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
ابرو پاچهبزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
خر و پف-نگا. خرناس
جاده کوبی-راه صاف کردن
خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب
ذلیل مرده-ذلیل شده
چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود
داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم
چرچری کردن-خوردن و عیش کردن
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
چرمی-از جنس چرم
آدم دو قازی-شخص بیسروپای بیارزش
ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات
خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن
از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت
پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک
ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند
خر زور-نیرومند-پرزور
پس کشیدن-به عقب کشیدن
پا پتی-پا برهنه
روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
آن چنانی(چنانکه خود میدانی، بسیار گرانبها، بسیار عجیب)
آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)
افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیشبینی سخن راندن)
ایراد بنیاسرائیلی-بهانههای بیخود و بیجهت
به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار
بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن
دق دلی-دق دل
خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن
زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست(از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد)
پشتک-پرش از پشت
جوشی شدن-عصبانی شدن
آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن
از عزا در آوردن-به دورهی عزاداری پایان دادن
جگرک-نگا. جغور بغور
تارتنک-عنکبوت-کارتنک
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
چشم واسوخته-چشم برتافته
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک
بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
چِل-خل و دیوانه
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند
چاک دادن-شکافتن-پاره کردن
خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
به سر دویدن- با سر رفتن
خوره-جذام-آکله
بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن
حاضر و آماده-آماده
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانیسفید، نزد همه معروف)
هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
بَر و بیابان-دشت و صحرا
آپارتی(زن بیحیا و بدزبان، سلیطه، پاچهورمالیده)
پشتی-بالش-حمایت
رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن
خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن
آه در بساط نداشتن(سخت بیچیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن
حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن
آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)
با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن
آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)
چیز خور شدن-مسموم شدن
آدم استخواندار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
انگشتر پا(چیز بیارزش)
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن
چرکوندی-لکه دار کثیف
آتشپاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
الانه(همین حالا، هم اکنون)
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
چرند اندر چرند-پرت و پلا
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)
زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو
تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
جاری-زن برادر شوهر
حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن
چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
جست زدن-پریدن-خیز برداشتن
دلچسب-دلپذیر-مقبول
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
چوبدار-گله دار-گوسفند دار
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
رودل-سنگینی معده
چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن
ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن
ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
پیاله فروش-میخانه چی
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
خلا-مستراح
حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن
به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر
آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن
چندش شدن-حالت چندش دست دادن
گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن
دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع
دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
الدنگ-بیکاره-مفتخور-بیغیرت
رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن
اجابت کردن معده-قضای حاجت
دار کشیدن-دار زدن
تو در تو- تو به تو
اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن
جگرکی-جگر فروش
پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا
آدم مقوایی-بیاراده-کسی که هیچکاری نمیکند
آبکی(بیارزش، از روی بیعلاقگی)
پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی
خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد
دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن
دَنگال-جادار-بسیار فراخ
جا افتاده-آدم متین و با تجربه
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن
از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
چهار دستی-فراوانی
انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت
آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
اصول دین پرسیدن(سوالپیچ کردن)
پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
تلق و تولوق-صدای ناهنجار
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده
خفه خون-خفقان
اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن
پسله-جای پنهان-در نهان
خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن
پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن
رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج
دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده
جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده
تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
جزاندن-آزار و اذیت کردن
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف
رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.
دو لبه-دارای لب کلفت
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن
تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن
درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن
از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن
دُوال پا-آدم سمج
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است
خنک کردن-سرد کردن
زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
رودرواسی-رودربایستی
روی هم رفته-جمعن-بر روی هم
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
تنبل خان-تن پرور
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن
خدا کند-ای کاش
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن
جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند
خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود
از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن
دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید
تاب بازی-بازی کردن با تاب
تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
ادبخانه-مستراح-طهارتخانه
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
پر گویی-روده درازی-پر چانگی
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
حسرت به دلی-آرزومندی شدید
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
چسبیدن-لذت دادن
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
چین چین-پر از چین
حق التدریس-مزد آموزگار
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
دود-دخانیات-مواد مخدر
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
دیم دیم-ساز به زبان کودکان
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
خلا-مستراح
توان انجام کاری را داشتن
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن
دود چراغ-کشیدن شیره
چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی
حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل
خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی
ژوکر-آدم همه فن حریف
زود باش !-شتاب کن! عجله کن!
چین خوردن-چروک شدن
دل آمدن-به چیزی تن در دادن
ابرو پاچهبزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری
خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن
پا گرد-محل چرخیدن پله ها
اتوکشیده(با سر و وضعی شستهورفته و مرتب)
آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)
ترقه فرنگی-بچه ی شرور
از کیسه خوردن-از جیب خوردن
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
دست فروشی-شغل دست فروش
برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن
چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن
اخم و تخم-ترشرویی-کجخلقی
بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن
باش !-نگاه کن-ببین
چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری
پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد
جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار
دَنگال-جادار-بسیار فراخ
چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن
خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده
بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن
به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون
از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
از چپ و راست-از همه سو-از همه جا
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم
حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن
پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان
پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته
زلف-موهای جلو سر و بناگوش
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن
جگر-عزیز-عزیز دلم
تِر زدن-خراب کردن کار
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن
حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی
الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند)
زپرتو-ضعیف-بی دوام
از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
چیز خور شدن-مسموم شدن
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن
ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
تت و پت-لکنت زبان
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده
آب مریم-شیرهی انگور-عصمت و طهارت
دلسرد کردن-ناامید کردن
اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)
اشکالتراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا
بیخ خِر-بیخ گلو
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن
پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک
زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده
آبدار(سخت، شدید، سنگین)
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
اُرس و پرس-پرسش و پاسخ
از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)
جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن
درآوردن شکلک-ادا در آوردن
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک
خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن
ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)
دل گُنده-سهل انگار
از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند
خرخاری-همدیگر را خاراندن
دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
آهوی مانده گرفتن(بیانصافی کردن، عاجزکشی کردن)
خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن
آب آتش مزاج-می سرخ
چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی
پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن
خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن
حال کردن-لذت بردن
به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن
استخوانفروش-ستایشگر آبا و اجداد
چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب
چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در
بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره
ته تغاری-آخرین فرزند خانواده
تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
بد اخم-عبوس و ترشرو
چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
روده درازی-پرحرفی-وراجی
پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن
تو نگو من بگو-مشاجره-بحث
از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)
اتوکشیده(با سر و وضعی شستهورفته و مرتب)
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
جان کُردی-سخت گیری-مقاومت
ازراهنرسیده(در همان لحظهی رسیدن، به مجرد ورود)
اَتَر زدن-فال بد زدن
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن
تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه
پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است
تیر در کردن-تیراندازی کردن
حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه
حضرت عباسی-راست و درست
ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن
دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن
دوا قرمز-پرمنگنات
راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن
جاگرم کردن-در جایی ماندن
از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)
جاده کوبی-راه صاف کردن
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
بخت-شانس-اقبال-شوهر
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه
چوب زیر دم کردن-تحریک کردن
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
خیابان گردی-بی کاری-ولگردی
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق
چشم و همچشمی-رقابت
بیا بیا- برو برو
دال-خمیده-کج
خاور زمین-قاره ی آسیا
چوروکیده-پر چین و چوروک
آهو چشم-معشوق-شاهد
از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن
خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن
افقی برگشتن(شهید شدن و روی دستها تشییع شدن)
د ِ-پس-آخر
بازداشتگاه-زندان موقت
دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود
چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
تنبل خان-تن پرور
چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
توپ-پرشده-کامل-بی نیاز
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
از نافِ جایی آمدن(کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن)
چاره-درمان
جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن
پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن
آتشبیار معرکه-فتنهانگیز میان دو دشمن
بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن
بساز-آدم سازگار-صبور
باد گلو زدن-آروغ زدن
تخت و تبارک-با آسودگی خیال
پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
حق آب و گل-امتیاز-اعتبار
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت
خرس-چاق و درشت-تنومند
الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب
آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن
توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن
خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده
زیر گرفتن-زیر کردن
دوخت و دوز-خیاطی
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)
افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن
اُق زدن(بالا آوردن)